به گزارش پایگاه خبری تحلیلی
۲ فوریت، مقولههای اقتصادی، به دو حوزۀ «خرد» و «کلان» طبقهبندی میشوند. اقتصاد خرد، عرصۀ بررسی رفتار یک بازیگر اقتصادی است، مانند اینکه این بازیگر، سود یا مطلوبیت خود را حداکثر میکند، رفتار عقلایی دارد و مانند آن. اقتصاد کلان نیز به مؤلفههای کلان اقتصاد در جامعه میپردازد، مانند تورم و رشد و بیکاری و مانند آنها.
خود اقتصاد کلان، محمل نظریهپردازی نحلههای گوناگون فکری (School of thought) بوده و هست. از کلاسیکهای قدیم، تا کینزینهای اولیه، تا سنتز اول، پولیون، نئو و نیوکلاسیکها، نئو و نیوکینزیها، مانیتاریستها، آر.بی.سی.ها، اتریشیها، نظریات رشد شامل مدلهای اولیه و انواع خانوار و مدلهای درونزا، و درنهایت هم برسد به سنتز دوم، نظریات رفتاری و ساختاری که اخیراً و دو دههای است سربرآورده و جدی شده است. همۀ این گروهها را بخصوص در دو گروه بزرگ طبقهبندی میکنند: نوسانات و رشد.
تا حدود 1980، کل گروههای فکری روی این متمرکز بودند که پاسخی برای این پرسش بیابند که «اقتصاد چرا از شرایط مطلوب (اصطلاحاً تعادل اشتغال کامل) فاصله میگیرد؟»؛ یعنی روند اقتصاد را مانند یک نمودار سینوسی میدیدند که طی زمان از خط افقی فاصله گرفته، و سر دلایل آن بحث میکردند. یکی این نوسانات را به دخالت دولت مربوط دانسته، یکی به پول، یکی به سیاستهای مالی، یکی به روح حیوانی، یکی به تکنولوژی و غیره.
از 1980، با میدانداری افرادی مانند رابرت امرسون لوکاس (م 2023)، نظریات متمرکز بر نوسانات کنار گذاشته شد، و به اصطلاح اقتصاددانهای آن زمان، وقتی خوب به اقتصاد نگریستند از نظریۀ نوسانات چیزی نماند و آنچه ماند تنها رشد بود و رشد. در این دوره، اقتصاددانهای پیشتاز در آمریکا، فرض کردند که اقتصاد خودبهخود در شرایط اشتغال کامل قرار دارد و بهصورت ذاتی در حال رشد است (اینطور فرض کردند، چون اقتصاد آمریکا به لحاظ ساختاری چنین شده بود!). برای تقریب به ذهن، یک خط با شیب 45درجه را درنظر بیاورید که اقتصاد حوالی این خط در حال حرکت است و نوسان، در واقع انحراف سینوسی مختصر حول این خط است. به این معنا که حتی در شرایط نوسانی نیز رشد اتفاق میافتد.
چرا چنین نظریاتی شکل گرفت؟ فهم این «چرایی» برای درک پیام این متن، بسیار مهم و کلیدی است! به این دلیل که اقتصاد کشورهای پیشرفته پس از 1980 عموماً در یک شرایط پایدار قرار گرفت، که در درازمدت تورم بسیار پایین و کنترل شده، رشد ملموس، ارتقاء مداوم تکنولوژی و پایداری ساختارها جزو مهمترین مختصات آنهاست. یعنی به عبارت فنیتر اقتصاد آنها بهصورت پایدار در شرایط تعادل اشتغال کامل قرار گرفت؛ پس هرچه ماند رشد بود و رشد!
واقعیت این است که اعلام آمار «رشد اقتصادی» تنها در این بستر معنا پیدا میکند. یعنی ابتدا باید شرایط اقتصاد چنان باشد که با پایداری، در شرایط پایدار و مطلوب قرار بگیرید؛ و تنها بعد از آن است که رشد، ماهیتاً معنای رشد میدهد! و الا در شرایط رکود و بیکاری و تورم مزمن یونیک در دنیا، آنچه پدیدار شده، نوسان است نه رشد.
به عنوان جمعبندی: آمار رشد اقتصادی اعلامی توسط بانک مرکزی و مرکز آمار ایران، از دیدگاه اقتصاد کلان، ماهیتاً آمار رشد واقعی اقتصادی نیست، و ابداً و ماهیتاً قابلاتکا هم نیست؛ به دو دلیل کلیدی: اولاً اقتصاد ایران هرگز به شرایط پایدار نرسیده، تا بخواهیم مطابق نظریات اقتصادی، رشد اقتصادیاش را بسنجیم؛ و در ثانی همین آمارهای «ماهیتاً غلط» هم چنگی به دل نمیزند! ملاحظه بفرمایید که آمارهای بهاصطلاح رشد اقتصادی از ابتدای دهۀ 1350 تاکنون _ به فرض صحت و قابل اتکا بودن _ ارقامی پایین و غیرقابل قبول است؛ در همین فضای نیمبند «نوسانات»، که به لحاظ نظری هم کُمِیتش میلنگد!
با همین دلالت، فهرست کردن آمار رشد سالانۀ کشورهای پیشرفته در کنار کشورهایی که در شرایط نوسانی قرار دارند، ماهیتاً نادرست است. کشورهای پیشرفته، با کشورهای دارای نوسان قابل قیاس نیستند.
رضا احسانی؛ دانشآموختۀ اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی
انتهای پیام/.