آنچه اکنون دولت رئیسی به آن نیاز دارد، خروج از نگاه تک قطبی و ایجاد موزانه در ریشهیابی و حل بحران است. برای حاصل شدن چنین امری نیز نیازمند اتخاذ رویکردی واقعگرایانه و مبتنی بر قواعد علمی هستیم. البته در این مسیر به طور حتم ذهنهای ساده نمیتوانند قواعد پیچیده موازنه در نگاه به محیط بینالملل و داخل کشور را فهم و عملیاتی کنند؛ لذا به میدان آوردن متخصصان از نان شب هم واجبتر است.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی
دوفوریت، با موج جدید بالا رفتن نرخ دلار در بازار آزاد و به تبع آن افزایش قیمتها در حوزههای مختلف، بار دیگر مجادلهای قدیمی پیرامون نوع مواجهه با بحران موضوعیت پیدا کرده است. مجادلهای با این مضمون که مسیر گریز از بحران در کشور را میبایست در «داخل» یا در «خارج» جستجو کرد. حالا همین موضوع نیز برای نوع مواجهه دولت رئیسی با بحرانهای فعلی کشور در مقام مسالهای جدید قابل طرح است.
به گزارش فرارو، در این زمینه دو نگاه، دو رویکرد، دو استراتژی یا حتی در سطحی مبالغهآمیزتر دو گفتمان، طی دهههای متمادی مطرح و موجودیت داشتهاند. هر چند مرزبندی مشخص و شفافی میان این دو رویکرد وجود ندارد، اما در نمایی کلی همواره مجادلهای بزرگ پیرامون این موضوع وجود داشته که راهحل مدیریت صحیح کشور و حل بحرانهای موجود چیست؟ در پاسخ به این مجادله با اندکی تسامح در خوانش رویکرد، یک دیدگاه همواره اولویت و تقدم را به حل مشکلات کشور در تعامل با خارج (سیاست خارجی) و دیدگاه دیگر در مواجهه با بحرانها بر پتانسیلهای داخلی و اصلاح مدیریت در داخل (سیاست داخلی) تاکید دارد.
در وضعیت کنونی نیز که دولت سیزدهم بتدریج با واقعیت میدان بحرانزده اقتصاد و سیاست در کشور مواجه شده، حالا این مجادله اهمیتی دو چندان پیدا کرده و رویکرد دولت رئیسی نسبت به هر یک از این رویکردها نیز اهمیتی فوقالعاده پیدا کرده است. در واقع، اکنون مساله این است که رویکرد دولت سیزدهم تا کنون چگونه بوده و در آینده میبایست چه رویکردی را در پیش بگیرد.
دوگانهای نامتوازنی در ریشهیابی و حل بحران
قبل از طرح پیشنهادی برای گذار از بحران فعلی کشور، ضروری به نظر میرسد که استدلالها و فرضیات دو رویکرد مدیریتی موجود تا حدودی مورد شرح و تبیین قرار بگیرد. در ابتدا توجه به این نکته ضروری است که مجادله قابل طرح در میان دو رویکرد محل بحث شاید در اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان موضوعیت نداشته باشد؛ چرا که در آنها موازنه میان سیاستگذاریهای داخلی و خارجی برای مدیریت کشور چندان بحث نداشته و ندارد. اما باید توجه داشت که این گزاره در ایران کاملا متفاوت، طرح، بررسی و اجرا میشود.
ریشهیابی و مدیریت بحران بر مدار «خارج»: طی سالهای جاری یکی از رویکردهای فعال ارجاع دادن ریشه و راهحل بحران بر مدار نگاه به خارج یا تمرکز بر سیاست خارجی است. بر خلاف تصورات اولیه این نگاه تنها معطوف به جناحی نیست که با القابی همچون، اصلاحطلب، لیبرال، میانهرو و... شناخته میشود، بلکه طیفی از اصولگرایان و جریانهای غرب ستیز نیز در همین چارچوب قرار میگیرند. هر دو گروه استدلالشان این است که ریشه بسیاری از مسکلات قبلی، فعلی و آتی کشور را باید در خارج از کشور جستجو کرد. جناح غرب ستیز تحریمهای غرب را در مسیر دشمنی با انقلاب مورد ارزیابی قرار میدهد و جناح مخالف آنها، تحریمها را نتیجه عدم مدیریت صحیح مناسبات تهران با جامعه جهانی به ویژه غرب در سیاست خارجی ارزیابی میکند.
اما همین دو طیف مجددا بر این باور هستند که بخش عمده مشکلات کنونی از منفذ سیاست خارجی قابل حل است. جناح معتدل و لیبرال بر این باور است که باید برای حل مشکلات کنونی کشور به ویژه در سطح اقتصادی، رویکرد تنشزدایی با غرب، گسترش مناسبات با جامعه جهانی و پذیرش قواعد حقوق در زمینه روابط مالی در پیش گرفته شود. در مقابل، طیف غرب ستیز، بر این باور است که با گذار از غرب و ورود به اتحاد با قدرتهای شرقی و کشورهای پیرامونی، تحریمها و فشارهای غرب بیاثر خواهند شد و مشکلات فعلی کشور حل خواهد شد. در واقع، نگاه آنها همان رویکردی است که به عنوان دکترین «نگاه به شرق» نیز شناخته میشود.
ماحصل فکری هر دو جریان این است که بدون معطوف کردن کانون تمرکز بر حوزه سیاست خارجی و پتانسیلهایی که از طریق مناسبات با شرق یا غرب میتوان گرفت، مشکلات قابل حل نخواهند بود؛ لذا اولویت و اولیت در حوزه سیاستگذاری برای مدیریت کارآمد کشور باید بر مبنای تمرکز بر مدار مناسبات با خارج از مرزهای ایران باشد.
ریشهیابی و مدیریت بحران بر مدار «داخل»: در مقابل رویه نخست، رویکردی دومی نیز در سالهای گذشته در عرصه میدان سیاست کشور حضور داشتهاند که هم علت و هم راهحل را در میدان سیاست داخلی میبینند. طرفداران این رویکرد نیز هم جناح اصولگرا و ضدغرب را شامل میشود و هم جریانهای به اصطلاح میانهرو را شامل میشود. استدلال رویکرد حاضر این است که ریشه اصلی مشکلات کشور را باید در مدیریت و سیاستگذاریهای داخلی جستجو کرد. در واقع، بدمدیریتی، سیاستگذاریهای نادرست، وجود درآمدهای رانتی و فساد در برخی بخشها و... ریشه اصلی بحرانها بوده و حتی تحریمهای خارجی نیز چندان تاثیری در مشکلات کشور ندارد.
این رویکرد، راهحل خروج از بحران و مشکلات کشور را نیز در مدیریت صحیح و اصلاح سیاستگذاریها در داخل کشور میبیند. در این بین برخی از متخصصان، همراستای با غرب ستیزان بر این باور هستند که باید راهحل را در داخل جستجو کرد، اما نگاه آنها تا حدود زیادی به صورت مساله متفاوت است. غربستیزان فشارهای خارجی، تحریم و تنشزدایی را مسائلی کم اهمیت ارزیابی میکنند و معتقد هستند با تکیه بر پتانسیلهای داخلی میتوان بر مشکلات فائق شد. در مقابل جماعتی از متخصصان و میانهروها بر این باور هستند که با وجود تحریمها، میباید سیستم مدیریت و قوانین کشور در زمینههای مختلف متحول شود. از دید آنها حتی با وجود گشایش در حوزه سیاست خارجی و تنشزدایی نیز بدون مدیریت صحیح داخلی هیچ تغییر ملموسی اتفاق نخواهد افتاد.
دولت رئیسی و ملغمه موازنه در سیاستگذاری
با توجه به مولفهها و استدلالهای مطرح شده از سوی هر دو رویکرد، حالا مساله اساسی این است که دولت سیزدهم بر مدار کدام یک از رویکردها ریشه بحران و راهحل را در چه میبیند؟ در ارزیابی رویکرد رئیسی میتوان از ملغمههای عجیب سخن به میان آورد که از یک سو ریشه مشکلات را به داخل ارتباط میدهد و از سوی دیگر، راهحل را نیز در داخل میبیند.
از دید دولتمردان رئیسی، ریشه و بانی تمامی مشکلات کنونی در سیاستهای دولت حسن روحانی است. آنها طی قریب به ۱۶ ماه بعد از به قدرت رسیدن در پاستور، همواره تاکید میکنند که سیاست خارجی دولت یازدهم و دوازدهم در اتکا به تنشزدایی با غرب اشتباه محض بود. حتی بدنه غالب دولت را جریان ضدبرجامی یا اصطلاحا «دلواپسان» تشکیل میدهند. کسانی که توافق هستهای ۲۰۱۴ را عامل اسارت، بدبختی، تنزل و حتی ریشه مشکلات کنونی میدانستند. از نگاه دولت سیزدهم، برای اصلاح و مدیریت اوضاع کشور بینیاز به تنشزدایی با غرب است.
اما در سطح راهحل نیز دولت مستقر تاکید دارد که با اتکار بر پتانسیلهای داخلی و بهرهگرفتن از ظرفیتهای جوانان انقلابی، مشکلات کشور قابل حل بوده و هستند.
حالا نزدیک به یک سال و نیم از عمر دولت میگذرد و آنچه در عمل آنچه اتفاق افتاده، عدم اجرایی نشدن بسیاری از وعدهها و ورود به شرایطی از بحران عمیق تر است. حالا بیش از هر زمان دیگری تفاوت شعار و عمل مشخص شده و البته شکست رویکرد نگاه به داخل نیز نمایان شده است. اکنون به نظر میرسد بیش از گذشته برای مدیریت کشور نیازمند ایجاد موازنه در سیاستگذاری هستیم. نگاه تک بُعدی و یکسویه به فهم و حل مشکلات در نتیجه تجربیات گذشته نشان داده که نه تنها مشکلات و بحرانهای کشور را رفع نخواهد کرد، بلکه بر دامنه مشکلات خواهد افزود.
اساسا برای شناخت مشکلات و یافتن راهحلها نیازمند نگاهی چند سطحی، پیچیده و چند متغیره هستیم که تنها در قالب رویکرد ایجاد موازنه در نگاه به سیاستگذاری داخل و خارجی بازنمود پیدا میکند. زمانی که یک نهاد تصمیمگیر و تصمیمساز، تحریمهای خارجی را بیاثر، قطعنامههای ضدایرانی را کاغذ پاره، پیوستن به نهادهای مالی بینالمللی را رد و استراتژی سیاست خارجیاش را بر مبنای تئوری «زمستان سرد اروپا» بچیند، نمایان است که نمیتواند درکی از سیالیت نظام و سیاست در جامعه بینالملل داشته باشد.
زمانی که در عرصه سیاستگذاری داخلی نیز چنین پنداشته شود که میتوان با چند ده میلیارد دلار ارزپاشی، نرخ افزایش دلار را مهار کرد؛ سالانه میتوان یک میلیون مسکن ساخت و بازار بورس را در یک ماهه زیرورو کرد، مطمئنا شناخت درستی از مشکلات و راهحل حاصل نخواهد شد. آنچه اکنون دولت رئیسی به آن نیاز دارد، خروج از نگاه تک قطبی و ایجاد موزانه در ریشهیابی و حل بحران است. برای حاصل شدن چنین امری نیز نیازمند اتخاذ رویکردی واقعگرایانه و مبتنی بر قواعد علمی هستیم. البته در این مسیر به طور حتم ذهنهای ساده نمیتوانند قواعد پیچیده موازنه در نگاه به محیط بینالملل و داخل کشور را فهم و عملیاتی کنند؛ لذا به میدان آوردن متخصصان از نان شب هم واجبتر است.
انتهای پیام/.